جدول جو
جدول جو

معنی بریده کردن - جستجوی لغت در جدول جو

بریده کردن
(مُ آ نَ سَ)
بریدن. تقریض. (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
بریده کردن
تعیین کردن، تقریض
تصویری از بریده کردن
تصویر بریده کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گزیده کردن
تصویر گزیده کردن
انتخاب کردن، برگزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بریان کردن
تصویر بریان کردن
تف دادن، کباب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بسنده کردن
تصویر بسنده کردن
بس کردن، تمام کردن، برای مثال به آفرین و دعایی مگر بسنده کنیم / به دست بنده چه باشد جز آفرین و دعا (عنصری - ۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هریسه کردن
تصویر هریسه کردن
پخته هریسه مهراکردن
فرهنگ لغت هوشیار
انتخاب کردن برگزیدن: زصد دستان که او را بود در ساز گزیده کرد سی لحن خوش آواز. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
بد خویی کردن، بدمستی، نعره زنی، نعره زدن، بد خویی کردن، بدمستی، نعره زنی، نعره زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبرید کردن
تصویر تبرید کردن
خنکی خوردن سردی خوردن، سرد کردن خنک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلغده کردن
تصویر بلغده کردن
ضایع و گندیده کردن: مرغ تخم را بلغده کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریان کردن
تصویر بریان کردن
تف دادن کباب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسنده کردن
تصویر بسنده کردن
بسنده کردن بر به. راضی شدن خشنود شدن، اکتفا کردن کفایت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراده کردن
تصویر اراده کردن
خواستن آهنگ کردن یازیدن عزم کردن تصمیم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسنده کردن
تصویر بسنده کردن
((~. کَ دَ))
قانع شدن، خشنود شدن، اکتفا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزیده کردن
تصویر گزیده کردن
((~. کَ دَ))
دست چین کردن، انتخاب کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بسنده کردن
تصویر بسنده کردن
اکتفا کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بهینه کردن
تصویر بهینه کردن
Optimize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برنزه کردن
تصویر برنزه کردن
Bronze, Tan
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برشته کردن
تصویر برشته کردن
Roast
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برهنه کردن
تصویر برهنه کردن
Bare
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برهنه کردن
تصویر برهنه کردن
rozbierać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بهینه کردن
تصویر بهینه کردن
оптимізувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از برنزه کردن
تصویر برنزه کردن
бронзувати , засмагати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از برشته کردن
تصویر برشته کردن
смажити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از برهنه کردن
تصویر برهنه کردن
роздягати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از برنزه کردن
تصویر برنزه کردن
bräunen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بهینه کردن
تصویر بهینه کردن
optimieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از برشته کردن
تصویر برشته کردن
rösten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از برهنه کردن
تصویر برهنه کردن
entblößen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بهینه کردن
تصویر بهینه کردن
оптимизировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از برنزه کردن
تصویر برنزه کردن
бронзировать , загорать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از برشته کردن
تصویر برشته کردن
жарить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از برهنه کردن
تصویر برهنه کردن
раздевать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از برنزه کردن
تصویر برنزه کردن
opalać, opalać się
دیکشنری فارسی به لهستانی