جدول جو
جدول جو

معنی بریده کردن - جستجوی لغت در جدول جو

بریده کردن
تعیین کردن، تقریض
تصویری از بریده کردن
تصویر بریده کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بسنده کردن
تصویر بسنده کردن
اکتفا کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اراده کردن
تصویر اراده کردن
خواستن آهنگ کردن یازیدن عزم کردن تصمیم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسنده کردن
تصویر بسنده کردن
بسنده کردن بر به. راضی شدن خشنود شدن، اکتفا کردن کفایت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریان کردن
تصویر بریان کردن
تف دادن کباب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلغده کردن
تصویر بلغده کردن
ضایع و گندیده کردن: مرغ تخم را بلغده کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبرید کردن
تصویر تبرید کردن
خنکی خوردن سردی خوردن، سرد کردن خنک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزیده کردن
تصویر گزیده کردن
انتخاب کردن، برگزیدن
فرهنگ فارسی عمید
بد خویی کردن، بدمستی، نعره زنی، نعره زدن، بد خویی کردن، بدمستی، نعره زنی، نعره زدن
فرهنگ لغت هوشیار
انتخاب کردن برگزیدن: زصد دستان که او را بود در ساز گزیده کرد سی لحن خوش آواز. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هریسه کردن
تصویر هریسه کردن
پخته هریسه مهراکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسنده کردن
تصویر بسنده کردن
((~. کَ دَ))
قانع شدن، خشنود شدن، اکتفا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزیده کردن
تصویر گزیده کردن
((~. کَ دَ))
دست چین کردن، انتخاب کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بسنده کردن
تصویر بسنده کردن
بس کردن، تمام کردن، برای مثال به آفرین و دعایی مگر بسنده کنیم / به دست بنده چه باشد جز آفرین و دعا (عنصری - ۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بریان کردن
تصویر بریان کردن
تف دادن، کباب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برهنه کردن
تصویر برهنه کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برنزه کردن
تصویر برنزه کردن
Bronze, Tan
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برشته کردن
تصویر برشته کردن
Roast
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بهینه کردن
تصویر بهینه کردن
Optimize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
бронзировать , загорать
دیکشنری فارسی به روسی
оптимизировать
دیکشنری فارسی به روسی
бронзувати , засмагати
دیکشنری فارسی به اوکراینی